سانیا الهیاریسانیا الهیاری، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

تک گل باغ زندگیمون

مــاه محــرم ( آبان 1392 )

1392/9/7 17:54
نویسنده : samira
323 بازدید
اشتراک گذاری

همواره تجسم قیام است حسـین

در سینــه عاشـــقان است حسین

در دفتر شعر ما ، ردیف است حســین

دلچسب ترین شعر کلام است حسین

 

سانیا پا بوس علــــــی اصغـــــــر ( مراسم شیر خوارگان )

سانیا جون همراه بابا مهدی در عزاداری تاسوعــــا

سانیا جون و النا جون روز تاسوعا ، خونه آتا جون

سانیا در روز عاشورا کنار علامت مسجد الحــسیـــن ( قانلومیدان)

سانیای عزیز بغل پدر جون کنار دیگهای خرجی امام حسین روز عاشورا خونه دایی محمد

سانیا خانم کنار دیگ پلو خونه دایی محمد

سانیا عشق مامان ، مراسم روضه امام حسین خونه پدر جون

سانیا برای اولین بار عروسک بغل کرده

سانیا نفس مامان آخرین روز روضه ی پدر جون

خاطرات سانیا در محرم سال 92

سانیا خورشید خانم من ما هر سال تو ماه محرم مراسمای زیادی داریم . از روز قبل از تاسوعا برنامه هامون شروع میشه . امسال خاله پریسا جون شب تاسوعا نذر شیر کاکائو داشت ، عصر همراه مامان جون اینا رفتیم خونه خاله پریسا تا ما هم کمکش کنیم شام هم اونجا بودیم . شب وقتی دسته های عزاداری شروع شد بابا جون و خاله ندا جون و من رفتیم شیر کاکائو هارو پخش کردیم بعدش وقتی که دسته عزاداری محله بابا جون اومد مسجد بابا الحوایج تو با بابایی رفتید داخل دسته عزاداری من خیلی خوشحال بودم که فرشته من بغل باباشه خدایا شکرت . از خونه خاله جون رفتیم خونه آتا جون تا دو روز تاسوعا و عاشورا اونجا باشیم ، اونجا خیلی بهمون خوش میگذره  عمه جون مهسا هم میاد اونجا کلی با عمه جون بازی کردی . من چون نذر داشتم بهت لباس سبز بپوشونم هر چقدر گشتم لباس شیک پیدا نکردم برات بخرم به خاطر همین آنا جون زحمت کشیدن برات یه سرهم سبز رنگ خیلی شیک بافتن دستتون درد نکنه آنا جون

روز عاشورا هم دایی محمدخرجی داره ما هم بعد از این که دسته های عزاداری تموم شد رفتیم اونجانهار و بعد نهار شروع میکنن به پخت غذا . عزیزم من نذر دارم هر سال به کسایی که دارن سر دیگ غذا میپزن شربت پخش  میکنم

از فردای عاشورا مامان جون سه روز روضه داره که از خونه دایی محمد رفتیم خونه پدر جون سه روز هم اونجا بودیم ، پدر جون اینها روز سوم روضشون حلیم میپزن ، این سه روزی که خونه مامان جون بودیم خیلی خوش گذشت خاله جون پریسا و پسر خاله مهدی هم اونجا بودن که تو خیلی با پسرخاله مهدی بازی میکردی عزیزم از همه این مراسما برات چند تا عکس یادگاری گذاشتم

سانیای من ، خیلی خوشحالم که امسال تو این مراسما یه فرشته مهربون منو همراهی میکرد

خــــــــدایا شکـــــــرت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله ندا
2 آذر 92 17:45
الهی قربون سانیا جیگری بشم من ، عزاداری هات قبول باشه خوشگل من ، می بوسمت نفس من
samira
پاسخ
خیلی خیلی ممنون خاله ندا جونم دوست دارم
خاله پریسا
12 آذر 92 16:26
سانیا جان همواره حسینی باشی
samira
پاسخ
مرســی خاله جون پریسـا و پسرخاله جونم